13 مهر 90

شهریار کوچولو

امروز یک هفته از شروع کلاس ها می گذره. هفته اول هفته خوبی بود.

امروز با چندتا از دوستام رفتیم کتاب بگیریم،تصمیم داشتیم کتابای دست دوم بگیریم به خاطر همینم رفتیم دهنادی کلی گشتیم و کتابایی که می خواستیم پیدا نکردیم راستش چیزی که می خوام بگم اینه که یک کتاب دست دوم فروشی دیدیم که مال یک پیرزن بود به ش می گفتن ننه کتابی.

کتابفروشیش یک اتاقک بود که قفسه های خیلی کهنه ای داشت باید بگم کل اتاقک پر از کتاب بود ونه فقط قفسه ها،اونم بدون اینکه کتابا دسته بندی شده باشه.وقتی می خواست کتابی رو از قفسه هایی که بالا بود بیاره می رفت روی کتابا و پیداشون می کرد واقعا برام جالب بود باید بگم که حافظه خیلی خوبی هم داشت.

من شخصا تحسینش می کنم، شاید کتابایی که خمی خواستم گیرم نیومد وبعد رفتم نو خریدم که اصلا مهم نیست ولی در عوض زنی رو دیدم که بالا بودن سنش  از پشتکاری که داشت کم نکرده بود

میشه گفت که حافظه، توانایی و جراتی که داشت رو حتی نمی تونید توی آدم های جوانم دید 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در جمعه 30 تير 1391برچسب:,ساعت12:6 قبل از ظهرتوسط شهریار کوچولو | |